یاداشت های سید کاظم حجت

ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ

ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ

بسمه تعالی
سلام خدمت شما عزیزان
مجموعه مقلات و یاداشت های بنده در این وبلاگ قرار دارد.
از بازدید شما ممنون.

سید کاظم حجت


دست بوسی در اسلام

 نقدی بر مقاله

دست بوسی سادات؛ خرافه کهن و بدعت دیرینه

نویسنده : علی زاده مالستانی

ناقد : سید کاظم حجت


بسم الله الرحمن الرحیم

مقدمه:

گر حسین علی شود پیدا

این زمان شمر نیز بسیار است

در هر زمان کسانی وجود دارند که با دستورات دین مخالفت می کنند و قرآن و احادیث را تفسیر به رای می نمایند و دین را با سلیقه های خود تفسیر می کنند. خداوند تبارک و تعالی در قرآن کریم می فرماید: بَلْ أَکْثَرُهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ (1). أَکْثَرُهُمْ فاسِقُونَ (2) 

یکی از مسائلی که در افغانستان هر روز دارد توسط دشمنان دین تبلیغ می شود؛ سید زدائی می باشد! از هر طریقی می خواهند سادات و اولاد رسول خدا (ص)  را که محبتشان اجر رسالت پیامبر(ص) می باشد را توهین و تحقیر کنند.

شخصی که این مقاله را نوشته است بر رد دست بوسی به نام علی زاده مالستانی است؛ او شخصی فاسد است و به علمای شیعه مانند شهید ثانی توهین کرده است و بالاتر از آن به حضرت فاطمه زهرا (س) سیدة النساء العالمین هم توهین کرده است و همیشه بر علیه اسلام دست به قلم می برد.

بنده هم در صدد شدم تا این مقاله را جواب بدهم اما نه به این خاطر که قوم دیگری را بکوبم! فقط می خواهم دست بوسی را با قوانین اسلامی بررسی کنم تا بدانیم که دست بوسی جائز است و بلکه در بعضی موارد مستحب هم می باشد.

سید کاظم حجت 

حوزه علمیه 

حضرت آیت الله العظمی حجت (ره) 

15/1/1392

مالستانی: عمل دست بوسی در میان هزاره ها و شیعیان افغانستان، به صورت یک سنت در آمده است؛ هزاره ها و شیعیان افغانستان، دست پدر، مادر، برادر بزرگ خود را خصوصا در وقت وداع، یا جدایی و یا بازگشت از سفر؛ میبوسند؛ و نیز دست زوار و کربلای و حاجی را؛ خصوصا وقتی که تازه از سفر زیارت برگشته باشند، میبوسند و نیز دست استاد و عالم دین را میبوسند.

بوسیدن دست پدر و مادر و استاد و زوار و عالم دین و...، صرف برای ادب و احترام است و یک عمل نیکو شمرده میشود، بدون انکه در صورت نبوسیدن دست آنها، کسی مورد ملامت قرار گیرد و از نظر شرعی، گناه و ترک یک امر دینی حساب شود. ولی از دیدگاه عرف احیانا خلاف ادب شمرده میشود.


سید: بسم الله الرحمن الرحیم

1.این شخص که به اصطلاح خود را روحانی میداند و لباس روحانیت را بتن کرده است مقاله خود را بدون بسم الله شروع می کند! بله درست است این کار واجب نیست اما بر این که هر کاری را با نام خدا شروع کنیم بسیار تاکید شده است: 

پیامبر (ص) : قالَ اللّه عَزَّوَجَلَّ... اِذا قالَ العَبدُ: «بِسمِ اللّه الرَّحمنِ الرَّحیمِ» قالَ اللّه ـ جَلَّ جَلالُهُ ـ : بَدَاَ عَبدى بِاسمى، وَ حَقٌّ عَلَىَّ اَن اُتـَمِّمَ لَهُ اُمورَهُ و اُبارِکَ لَهُ فى اَحوالِهِ.

خداوند فرمود: «... هرگاه بنده بگوید: بسم اللّه الرحمن الرحیم، خداى متعال مىگوید: بنده من با نام من آغاز کرد. بر من است که کارهایش را به انجام رسانم و او را در همه حال، برکت دهم».(4)

رسول خدا (ص) : عَنِ اللّهِ جَلّ وَ عزَّ أنَّهُ قالَ: کُلُّ أمرٍ ذى بالٍ لَم یُذکَر فیهِ بِسمِ اللّهِ فَهُوَ أَبْتَرُ؛

از خداوند عزیز و جلیل نقل کرده است که فرمود: هر کار ارزشمندى که در آن بسم اللّه ذکر نشود ناقص است.(5)

احادیث در این باره فراوان است که به همین قدر کفایت می کنیم.

این اقا چون می داند که کارش خلاف شرع می باشد و ناقص می باشد از همین لحاظ با نام خدا کار خود را شروع نمی کند.

2. هزاره ها و شیعیان؟؟؟ مگر هزاره از شیعه جدا می باشد؟؟؟ بیشتر مردم هزاره شیعه هستند و مقدار کمی سنی می باشند! اما این شخص چون می خواهد مساله قومیت را دامن بزند و شعار سر بدهد که اول قوم بعد مذهب؛ از همین لحاظ هزاره را جدای از شیعه نام برده است! اما باید دانست که بدون مذهب قومیت ارزشی ندارد!!!

3. آمده است و مواردی را که مردم دست می بوسند را نام برده است؛ بله آن موارد درست است و ممکن است در همان موارد هم کسی که استاد است یا عالم است یا از زیارت بر گشته است سید باشد پس دست بوسیدن او بنابر حرف شما اشکال ندارد.

در اسلام دست بوسیدن به عنوان احترام گذاشتن است و در همه کشور های اسلامی و بعضی از کشور های غیر اسلامی  این امر مرسوم است.

مالستانی: اما بوسیدن دست سادات به صورت یک سنت دینی درآمده است؛ آنچنان که اگر کسی دست سادات را نبوسد، گویی در ایمان و عقیده ی او خلل است؛ ازین رو، مردم ناگذیر دست سید را میبوسند، هرچند از نظر عقیده ضعیف و به اخلاق و آداب اسلامی پای بند نباشد؛ از این جهت کسی که وارد مجلس میشود، مطابق معمول با هر یک از حاضرین جلسه مصافحه میکنند و اگر با سیدی مصافحه کردند دست او را میبوسند، اگر احیانا کسی را از قیافه و لباس او نشناخت که سید است تا دست او را ببوسد و سپس متوجه شود که این شخص سید بوده و یا کس دیگری او را متوجه کند که این، سید بود، دست او را نبوسیدی، دوباره دست او را گرفته و به نیت قضا میبوسد، و اگر احیانا، غیر سیدی را خیال کند که سید است، دست او را به سوی دهان خود به قصد بوسیدن نزدیک میکند، و آن شخص خودش میگوید: من سید نیستم.

سید: 1. آیا بوسیدن دست سادات سنت دینی می باشد؟

بر فرض که ما روایتی هم در باره بوسیدن دست سادات نداشته باشیم از طریق سیره متشرعه می توانیم جواز و حتی استحباب این عمل را بدست آوریم!

سیره متشرعه، به معنای استمرار روش و شیوه مستمر عملی میان پیروان دین، مذهب و یا گروهی خاص بر انجام عملی و یا ترک آن است، مانند: اتفاق متشرعه بر حجیت خبر ثقه و جواز مسح پا با بخشی از کف دست در وضو.

مساله بوسیدن دست سید هم از همین قرار است! وقتی ما تحقیق می کنیم متوجه می شویم که در هر زمان دست سادات را از باب احترام می بوسیدن حتی در زمان خود ائمه اطهار (ع).

2. می گوید : "اگر احیانا کسی را از قیافه و لباس او نشناخت که سید است تا دست او را ببوسد و سپس متوجه شود که این شخص سید بوده و یا کس دیگری او را متوجه کند که این، سید بود، دست او را نبوسیدی، دوباره دست او را گرفته و به نیت قضا میبوسد..." به نیت قضا؟؟؟ قضا در عبادات واجب قابل تصور است نه در اعمال مستحب و مباح.

اینکه یک شخص نفهمید کسی سید است و یا دست سیدی را نبوسید و بعدا می بوسد؛ به این معناست که خواسته باشد بی ادبی نکرده باشد و احترام را بجا آورده باشد که به این عمل می گویند انسانیت، که بعضی ها ندارند و به ظاهر انسان هستند اما در باطن حیوان می باشند بلکه پستر:

أُوْلَئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ (6)


مالستانی: تا چند سال پیش در مجالس موعظه و روضه خوانی، ملایی که می خواست منبر برود و روضه بخواند، اولا دست سیدی را که در مجلس حضور داشت می بوسید و بعدا بر فراز منبر قرار می گرفت. وقتی جلسه ختم می شد، مردم از جای خود بر خاسته، هرچند سیدی که در مجلس نشسته باشد، دست آنها را می بوسیدند و در جای خود می نشستند. هرچند این عمل از روی عقیده صورت می گرفت؛ عقیده ی که اصلا ریشه و مبنای شرعی و دینی ندارد ولی در باور و اعتقاد مردم به عنوان یک عمل دینی جا زده شده است، اما کسی که مجتهد است و به متون و منابع دینی احاطه دارد و میداند که این عمل، مبنای شرعی ندارد، چگونه دستش را برای بوسیدن آماده می گیرد و از بوسیدن دستش لذت می برد و از جهل عوام سوء استفاده میکند؟ حضرت پیامبر اسلام (ص) که عمل و گفتار و امضایش برای ما، حجت شرعی است، وقتی پسر هجده ساله اش مرد و خورشید گرفت و به پندار مردم، گرفتگی خورشید در اثر فوت پسر پیامبر بود، و این پندار، عقیده ی به نبوت و رسالت حضرت رسول الله (ص) را تقویت میکرد. ولی آن حضرت از این پندار خرافی جدا نهی به عمل آورد. یعنی که در اسلام، هدف توجیه گر وسیله نیست و با این پندار های باطل نباید، نبوت او تقویت شود. واقعا بین ادعاهای پیروی از سنت پیامبر(ص) و عمل به سنت پیامبر(ص) چه قدر فاصله است؟


سید: 1. امروزه هم بعضی ها که می خواهند منبر بروند اگر روحانی سیدی در مجلس باشد اول دست او را میبوسند و منبر می روند و این عمل خلاف شرع نمی باشد و بلکه می تواند مستحب باشد:

امام صادق (ع) می فرماید: سر شخص یا دست او نباید بوسیده شود، مگر دست رسول خدا (ص) یا کسی که از او قصد رسول خدا (ص) شود.(7)

و بر فرض که مستحب هم ندانیم این عمل جائز است بنابر قاعده ی کل شی لک جائز حتی تعلم بانه حرام، همه چیز جائز است مگر آن که علم به حرمتش پیدا کنیم.

در اسلام باید برای حرمت دلیل پیدا کرد نه برای جواز!!!

2. نام از مجتهد به میان آمد؛ همه مجتهدین عام و غیر سید در هر کشوری که هستند به سادات احترام می گذارند و حتی دست سادات جوان را می بوسند و نمی گذارند سادات دست آنان را ببوسد! آیت الله العظمی وحید خراسانی (حفظه الله) در قم بارها دیده شده که نگذاشته است سادات دست ایشان را ببوسند، آیت الله تقدسی (ره) بارها وقتی طلاب دیدنشان می رفتند دست سادات را بوسیده و نگذاشته است سادات دست ایشان را ببوسند و.... آیا مجتهدین ما همه اشتباه کردند؟

3. داستان رسول خدا را به عنوان مثال ذکر کرده است اما چه ربطی دارد؟؟؟ به اصطلاح قیاس مع الفارق است!!!

4. و این که ادعا می کنی سادات از بوسیده شدن دستشان لذت می برند یک ادعای پوچ است و واقعیت ندارد.


مالستانی: یکی از علمای برجسته کابل که دارای آثار علمی و به مرحله اجتهاد رسیده بود و سید بود، وقتی منبرش تمام می شد و و از منبر پایین می آمد و در لب سکّویی که در پای منبرش بود می نشست و دو دست خود را به صورت افقی در پیش روی خود می گرفت و در کنار آن سکّ‍‍‍و، راه خروجی حسینیه بود، مردم در حین خروج از حسینیه، او را از سر انگشتان تا بازو می بوسیدند و رد می شدند و حتی که زانو و ران و لباس او را می بوسیدند و از حسینیه خارج میشدند.


سید: 1. کدام عالم؟؟؟ باید نامش معلوم باشد و الا چیزی ثابت نمیشود.

2. این مطلبی معلوم است که دروغ است زیرا کلا تا بحال این کار را خود بنده که سید هستم و از خاندانی معروف هستم مشاهده نکردم. بله مردم دست سادات را بعد از منبر می بوسند و حتی عبای روحانی سید را نیز گاهی اوقات می بوسند اما این عمل خلاف شرع نمیباشد بلکه به عنوان تبرک جستن به اولاد رسول خدا (ص) می باشد. تازه مردم دست و عبای روحانوین و علمای غیر سید را هم می بوسند.

3. بر فرض که این کار توسط آن عالم خیالی هم شده باشد دلیلی بر حرمت نداریم!!!


مالستانی: دست بوسی سادات به صورت یک سنت دینی در آمده و ریشه و رنگ مذهبی پیدا کرده است و سادات، توقع جدی دارند که حتما باید دست شان بوسیده شود، ورنه شخصی که دست او را نبوسیده، گناه کرده و یکی از مقدسات دین را زیر پا گذارده است؛ دلیلی که اینها بر لزوم بوسیدن دست شان دارد، اینست که خود را از نسل رسول الله (ص) و پاره‌ی تن رسول الله میدانند و در این زمینه قصه ی را نقل می کنند که جناب امام ابوحنیفه، روزی عصای حضرت امام صادق(ع) را بوسید، حضرت پرسید چرا این چوب را بوسیدی؟ گفت: این عصای پیامبر است و دست پیامبر(ص) به آن مالیده شده است، امام صادق(ع) آستین های خود را بالا زد و گفت بیا دستم را ببوس که خون پیامبر(ص) در آن جاری است. بعد، اینجا یک صغرا و کبرای منطقی درست می شود، و آن اینکه: دست ما دست پیامبر(ص) است؛ چون خون پیامبر(ص) در رگهای ما جاری است. و دست پیامبر(ص) بوسیدنش واجب است. نیتجه: بوسیدن دست ما نیز واجب است.


سید: 1. بعضی مطالب را تکرار کرده است که بنده جواب دادم!!!

2. روایتی را نقل می کند که در ج 10 بحار الانوار ص 222 نقل شده است.

3. اما تا بحال سیدی به این روایت بر کسی به خاطر نبوسیدن دستش استدلال نکرده است!

4. و از روایت وجوب بوسیدن بدست نمی آید و بوسیدن دست رسول خدا (ص) واجب نبوده است بلکه با حدیثی که قبلا از امام صادق نقل کردم مستحب می باشد!

5. امام صادق (ع) می خواهد ابوحنیفه و امثال او را بفهماند که وقتی شما عسائی را که متعلق به رسول خدا (ص) است را می بوسید و احترام می کنید به طریق اولی خاندان و اولاد آن حضرت را باید احترام کنید. اما عده ی که امروز هم وجود دارند زیارات ائمه، و اشیائی را مانند علم که به حضرت عباس (ع) منسوب است را می بوسند اما خود اولاد ائمه (ع) را احترام نمی کنند!

مالستانی: بنده ی خدا، گاو نری داشت و آن را در معرض فروش قرار داده بود، هر مشتریی که می­آمد، اول، لب­های بالا و پایین آن را پس می­کرد و دندانهایش را می­دید که جوانست یا پیر، ولی کسی آن را نمی­خرید. ولی این کار از بس تکرار شده بود، بیچاره گاو، هرکس که نزدش می­رسید، خود به خود لبهای خود را پس می­کرد و دندانهایش را نشان می­داد!! سادات گرامی افغانستان از بس زیاد دست شان بوسیده شده بود، به محض آنکه کسی دست­شان را برای مصافحه می­گرفت، به تعبیر شهید علامه اسماعیل مبلغ، دست­ها به سرعت موشک قاره­پیما برای بوسیده شدن به سوی دهان وی حرکت می­کرد.

سید: 1. با ذکر این مثال نه فقط به سادات بلکه به ائمه (ع) توهین کرده ای.

2. دست بوسی را سادات رواج ندادند بلکه خود مردم غیر سید این کار را می کنند و حتی وقتی که نمی گذاریم ببوسند بزور دست ما را می بوسند چرا؟؟؟ از باب این که اهل بیت (ع) را دوست می دارند و می خواهند اجر رسالت پیامبر (ص) را داده باشند.

3. اصلا نبوس! چه ببوسی چه نبوسی سید سید است و چیزی از او کم نمی شود!

به قول شاعر:

چراغی را که ایزد بر فروزد

هر آنکس پف کند ریشش بسوزد

4. قیاس مرحوم مبلغ هم از دست بوسی به قاره پیما قیاسی است مع الفارق! سرعت قاره پیما کجا و دست سید کجا، اگر با آن سرعت دست را بالا ببریم دندان در دهن جناب مالستانی نخواهد ماند.

مالستانی: آیا این عمل مبنای دینی دارد، یا یک عمل خرافی است؟

عمل دست بوسی سادات از کجا منشاء و ریشه گرفته است؟

تحقیقات و بررسی­ها نشان می­دهد که عمل دست بوسی از سنت­های مزخرفی است که توسط شاهان ایران و روم بر توده­های مردم تحمیل شده است؛ چه آنان، خود را اربابان و خدایگانهای روی زمین قلمداد می­کردند، و اطاعت و پیروی خود را در حد عبودیت از مردم می­خواستند، و مردم علی الاجبار و یا از روی تملق در برابر آنان کرنش می­کردند، آنچنانکه وزیری و دبیری و عالی­ترین فرد مملکت، هرگاه افتخار حضور به ساحت پادشاه پیدا می­کردند، دست شاه را می­بوسیدند و حتی به سجده می­افتادند. و روایاتی که در این زمینه رسیده است، موید این مطلب است: «دخل رسول الله(ص) السّوق فاشتری سراویل، و لما وثب البائع الحایده یقلبها، جذبها النبیّ(ص) و قال:« هذا تفعله الاعاجم بملوکها، ولست بلمک، انما انا رجل منک»

(تجارب محمد جواد مغنیه، ص 309، چاپ اول، 1425هجری، چاپ مهر، به نقل از (الشتفاء بتعریف المصطفی، القاضی عیاض، ج 1 ص 133)

یعنی پیامبر گرامی اسلام(ص) به صورت خودمانی و عادی وارد بازار شد و متاعی را خریداری کرد، شخص یا بیع وقتی آنحضرت را شناخت، از جای خود جهید و دست آنحضرت را گرفت تا ببوسد، آنحضرت به شدت دست خود را به عقب کشید و فرمود: این عمل مردم ایران است که با پادشاهان خود می کردند و من پادشاه نیستم و مردی از شما هستم.


سید: 1. روایت را از تجارب محمد جواد مغنیه نقل کرده است و جناب مغنیه از الشفاء بتعریف حقوق المصطفی ج 1 ص 267 نقل کرده است.

2. نام کتاب را هم اشتباه نوشته است: الشفا است نه الشتفا، بتعریف حقوق المصطفی می باشد نه بتعریف المصطفی. ص 267 می باشد نه ص 133.

3. و در روایت آمده است بایع نه بیع که در ترجمه نوشته اید " شخص یا بیع وقتی آنحضرت را شناخت". بایع یعنی فروشنده.

4. روایت از کتاب اهل سنت نقل شده که متعلق می باشد به قاضی عیاض اندلسی و وی روایت را از ابو هریره نقل می کند، و روایات اهل سنت برای ما حجیت ندارد و ابو هریره مورد تایید علمای رجال نمی باشد.

5. بر فرض که این روایت صحیح هم می بود دلاتی بر حرمت ندارد!!! کسانی که علم اصول خوانده اند می دانند و کسانی هم که نمی دانند به طور مختصر از کتاب دائرة المعارف فقه مقارن جلد 1 نوشته شده توسط آیت الله العظمی مکارم شیرازی (حفظه الله)  در این باره نقل می کنم که چرا دلالت بر حرمت ندارد:

از آنجا که الفاظ در دلالت بر معانى، گویاتر از افعال هستند و سریع تر مقاصد را به مخاطب منتقل مى کنند، لذا امر و نهى لفظى صادر از معصوم (ع)، ظهور در وجوب و حرمت دارد و این گونه ظهورات قابل استناد است ولى آیا فعل معصوم مانند امر او ظهور و دلالت بر وجوب دارد؟ و آیا ترک عمل از سوى معصوم دلالت بر حرمت دارد؟

به یقین فعل معصوم (ع) بر بیش از جواز (عدم حرمت) دلالتى ندارد. انجام یک عمل توسط معصوم (ع) فقط دال بر این است که این کار حرام نیست، امّا وجوب را نمى توان از آن استفاده کرد; همانگونه که ترک یک کار نیز تنها بر عدم وجوب دلالت دارد نه بر حرمت آن. مگر اینکه قرینه اى موجود باشد که فعل دلالت بر وجوب کند مانند آن که پیامبر(ص) یا امام (ع)کارى را به قصد تعلیم حکم یا عبادتى به مردم، انجام دهد; یا مانند فعل و ترک مستمر معصوم (ع)که بعضى آن را دلیل بر وجوب یا حرمت دانسته اند.

اگر گفته شود: فعل پیامبر(ص) دلالت بر وجوب مى کند، زیرا در قرآن تأسّى به پیامبر(ص)در فعلى که او انجام مى دهد واجب شده است، هر چند آن فعل بر شخص پیامبر واجب نباشد (لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِى رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَنْ کَانَ یَرْجُواْ اللهَ وَالْیَوْمَ الاْخِرَ).

در جواب مى گوییم: «تأسّى» چنین تعریف شده «أن تفعل مثل فعله (ص) على وجهه من أجل فعله (ص) » تأسّى به پیامبر آن است که همانند کار او را انجام دهیم با همان نیّتى که او انجام داده است پس اگر واجب باشد ما نیز به قصد واجب انجام دهیم و اگر مستحب یا مباح باشد ما نیز عملا ملتزم به استحباب یا اباحه آن شویم، نه آن که هر عملى را که پیامبر انجام داده، بر ما واجب باشد، هر چند بر او واجب نباشد.


مالستانی: روایت دوم: عبدلملک بن هارون از حضرت امام صادق(ع) و او از پدرانش نقل کرده است که:

«کتب ملک الرّوم الی معاویة ان ابعث الیّ اعلم اهلبیتک، و کتب الی امیرالمومنین(ع) ان ابعث اعلم اهلیتک فاسمع منهما. فبعث معاویة ابنه یزید، و بعث امیرالمومنین(ع) ابنه الحسن(ع) فلمّا دخل یزید علی الملک اخذ بیده فقبلّها ثمّ قیلّ رأسَه. ثم دخل علیه الحسن(ع) فقال: الحمد لله الذی لم یجعلنی یهودّیا ولا نصرانیّا ولا مجوسیّا و لاعابدالشمس و القمر ولاالصّم البقر و جعلنی حنیفا ملسماو لم یجعلنی من المشرکین.»( بحارالانوار، ج 1 ص 132)

یعنی پادشاه روم به معاویه نوشت که داناترین فرد اهلبیت خود را به سوی من بفرست. و به حضرت امیرالمومنان(ع) نیز نوشت که داناترین فرد اهلبیت خود را اعزام بدارد، تا سخن هر دو را بشنوم. وقتی یزید وارد بر پادشاه گردید، دست او را گرفت و بوسید و سپس سر او را بوسید. و پس از آن حضرت امام حسن(ع) وارد شد و فرمود: سپاس خدا را که مرا یهودی و نصرانی و مجوسی قرار نداد و نیز پرستنده شمس و قمر و بت و بقر قرار نداد، بلکه خداگرای مسلمان قرار داد و مرا از مشرکان قرار نداد. 

اندک توجه و دقت در این روایت می­رساند که، حضرت امام حسن مجتبی(ع) و یزید، به عنوان نماینده­ی دو جریان و دو طرز تفکر و دو اندیشه، وارد بر پادشاه روم می­شوند. پادشاه روم از عقلاء است و شنیده است که در میان عرب دو نفر ادعای جانشینی از پیامبرشان دارند؛ معاویه در شام و امام علی(ع) در عراق. پادشاه روم برای آنکه معرفت پیدا کند که چه کسی از نظر علم و تقوا، اصالت و نجابت خانوادگی و سایر کمالات و صفات انسانی، شایستگی جانشینی را دارد، از هر یک نزدیکترین فرد خاندانش را دعوت می­کند.

اما یزید که تربیت یافته در خاندانهای شرک است و با خوی و عادت رومیان انس و آشنایی دارد؛ چون شام با روم آن روز هم مرز و نزدیک هم بوده است، همینکه وارد بر پادشاه روم می­شود، مطابق رسم و عادات رومیان، دست پادشاه و سر پادشاه را می­بوسد و یک عمل آمیخته با شرک و خرافه را مرتکب می­شود.

و امام حسن مجتبی(ع) چون زاده وحی و پرورش یافته دامان وحی است و از چشمه سار زلالین توحید سیراب گشته و خون و گوشت و روحش با توحید درهم آمیخته است، به محض آنکه وارد مجلس می­شود، خرافات ناشی از جهالت را به شدت نفی کرده و خود را ازان تبریه می­کند.


سید: 1. روایت در بحار الانوار ج 10 ص 132 می باشد. 

2. روایت اصلا هیچ ربطی به موضوع ندارد، بلکه می فهماند یک مسلمان نباید دست کافر را ببوسد و دست کافر بوسیدن حرام می باشد، خداوند در قرآن کریم می فرماید: و لن یجعل الله للکافرین علی المومنین سبیلا» (8) خداوند هرگز کافران را بر مومنان تسلطی نداده است.

3. بر فرض روایت را به نفع شما قبول کنیم؛ پس باید دست هیچ کسی را نبوسیم حتی کسانی را که خودتان قبلا نام بردید از پدر و مادر و کربلائی و برادر بزرگ و...

مالستانی: بی هیچ شکی، دست بوسی برای سادات، امتیاز بزرگی است؛ امتیازی که مفت و بدون بها و هزینه آن را کسب کرده­اند؛ چه امتیازی بالاتر ازاینکه کسی حتما و لزوما دستش بوسیده شود؛ هرچند از نظر شخصیتی علمی و دینی ضعیف باشد و صرف به ملاک سیادت دستش بوسیده شود.

جالب توجه این است که تنها دست­شان بوسیده نمی­شود، بلکه به علاوه­ی بوسیدن، دستهای آنان در چشم­ها نیز مالیده می­شوند. و جالب­تر آنکه بعضی از سادات که برایش، قدر و شانی قایل است، تکیه به پشت می­نشیند و در وقت مصافحه دست­های خود را پایین از ناف خود می­گیرند، تا هر که دست آنان را می­بوسند، خوب خم شود!!


سید: 1. همین بس که اجر رسالت رسول خدا (ص) محبت خاندانش می باشد و اگر هیچ روایتی در باره سادات نمی بود همین مطلب ما را کفایت می کرد. و بله سادات دارای امتیاز و فضیلت هستند و این هیچ مشکلی ندارد و خداوند برای هر کسی که بخواهد امتیاز و فضیلت می دهد!!! و البته بین فضیلت و برتری فرق است، زیرا فضیلت به معنای برتری نیست.

مثلا امام حسین (ع) فضیلت های و امتیازاتی دارند که رسول خدا (ص) ندارند و آن این است که امام حسین (ع) دارای والدینی هست که رسول خدا (ص) نیست؛ والدین امام حسین (ع) از والدین رسول خدا مقامشان بالاتر است پس امام حسین (ع) از این لحاظ فضیلتی دارد که رسول خدا (ص) ندارد و فضیلت های دیگر... و خداوند در قرآن در سوره بقره ایات 47 و 122 می فرماید:

یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکرُواْ نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکمْ وَأَنِّی فَضَّلْتُکمْ عَلَی الْعَالَمِینَ.

ای بنیاسرائیل یاد آرید نعمت مرا که به شما دادم و آنکه شما را بر جهانیان فضیلت دادم.

2. مطالب دیگرش اراجیف است....

مالستانی: و بدینسان عمل دست بوسی سادات در میان هزاره­های افغانستان نهادینه شده است، چنانچه اگر سیدی دستش بوسیده نشود، کاملا ناراحت می­شود، و آن را پامال شدن مقدسات دین می­شمارد و به تکفیر نفر می­پردازد، و بعضی از هزاره­های که احیانا دست سید را نبوسد، نیز فکر می­کند که یک عمل دینی را ترک کرده است.


سید: اگر هزاره ی دست سید را نبوسد تکفیر می شود!!! خوب است معنای تکفیر را بدانیم: تکفیر به معنیِ نسبت دادن کفر به شخص یا گروه در قرآن کریم مصادیق متعددی دارد، از جمله کسانی که حضرت مسیح (ع) را خدا پنداشتند (مائده : 17، 72، 73) و افرادی که به مردم جادوگری می آموختند (بقره : 102) تکفیر شده اند. در احادیث نیز علل و عواملی که ممکن است سبب تکفیر گردد و موارد غیر مجاز و شرایط آن بتفصیل مطرح شده است .

هیچ سیدی تا بحال کسی را که دست او را نبوسیده است کافر نخوانده است، اما دشمنان اهل بیت (ع) همیشه با تهمت و دروغ مردم را فریب می دادند تا اهلبیت را بد جلوه بدهند.

لعنة الله علی القوم الکاذبین(9)


مالستانی: آیا این عمل، مبنای دینی دارد یا آنکه صرف خرافه است اما رنگ دینی پیدا کرده است؟

تحقیقات و بررسی­های دینی نشان می­دهد که عمل دست بوسی اصلا مبنای دینی ندارد؛ حتی در مورد بوسیدن دست پیامبر(ص) و امامان هیچگونه دلیل و روایتی وجود ندارد که به بوسیدن دست آنها دستور داده باشد؛ البته دلیل بر منع بوسیدن دست پیامبر(ص) و امامان(ع) هم وجود ندارد، بنابراین بوسیدن دست آنها، حرام یا مکروه نیست و بلکه کار خوبی است؛ چنانچه علی بن مزید گوید:«دخلت علی ابی عبدالله (ع) فتناولت یده فقبلتها، فقال: اما انها لا تصلح الا لبنی او وصی لنبیّ»

(بحارالانوار، ج73 ص 39، چاپ سوم، موسسه الوفاء، بیروت ـ لبنان، به نقل از اصول کافی، ج 2 ص 285)

یعنی بر حضرت امام صادق(ع) وارد شدم، پس دست او را گرفتم و بوسیدم، آنگاه گفت: هان! این عمل برای پیامبر(ص) یا وصی پیامبر(ص) شایسته است. مرحوم مجلسی می­گوید: این روایت دلالت می­کند بر منع بوسیدن دست سید غیر معصوم ولی روایت چهارم صراحت در حرمت ندارد، بلکه ظاهر آن دلالت بر کراهت می­کند.

این روایت نمی­گوید که دست پیامبر و وصی او را، واجب یا مستحب است ببوسید، بلکه می­گوید: فقط بوسیدن دست پیامبر و وصی او عمل شایسته است، نه غیر آنها. بنابراین بوسیدن دست غیر پیامبر و یا وصی او، یک عمل مذموم و زشت است.


سید: 1. پس با این حرف شما بوسیدن دست والدین و حاجی ووو هم مذموم و زشت است.

2. روایت را درست نقل کردید اما ما هر روایت با هر گونه سند را نمی پذیرم و چرا کلام مرحوم مجلسی (ره) را تغییر دادید؟

روایت: 36 کا، الکافی عَنْ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ زَیْدٍ النَّرْسِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَزْیَدٍ صَاحِبِ السَّابِرِیِّ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَتَنَاوَلْتُ یَدَهُ فَقَبَّلْتُهَا- فَقَالَ أَمَا إِنَّهَا لَا تَصْلُحُ إِلَّا لِنَبِیٍّ أَوْ وَصِیِّ نَبِیٍّ.

علامه مجلسی (ره) ذیل روایت می فرماید:

بیان یدل على المنع من تقبیل ید غیر المعصومین ع لکن الخبر مع جهالته لیس بصریح فی الحرمة بل ظاهره الکراهة

روایت بر ممنوع بودن بوسیدن غیر معصوم (ع) دلالت می کند اما روایت چون مجهول است صراحت در حرمت ندارد بلکه ظاهر در کراهت است!

علامه میگوید روایت ظاهر در کراهت است نه حرمت و هیچ حرفی از روایت جهارم نمیزند؛ و حتی اگر روایت را صحیح السند هم بدانیم عبارت لا تصلح هیچ ظهوری در حرمت ندارد. و بر فرض که کراهت را هم قبول کنیم سادات از این روایت استثنا می شوند به خاطر روایات دیگر. و تازه خود شما می گویید کاری شایسته ای است و با آوردن کار شایسته استحباب فهمیده می شود زیرا صدقه دادن هم کار شایسته ای است و به عبارت دینی کار مستحبی است!!!


مالستانی: از سیره پیامبر چه می دانیم؟

در سیره­ی پیامبر(ص) آمده است که هرگاه آن حضرت وضو می­گرفت، صحابه و یاران گرد او ازدحام می­کردند، تا قطر آب آب وضوی آن حضرت را جمع کنند، اما در مورد بوسیدن دست آن حضرت و نبوسیدن آن دستور خاصی نیامده است.

اما وارد شده است که وقتی حضرت پیامبر(ص) به خانه­ی دخترش فاطمه­ی زهرا(س) وارد می­شد، حضرت فاطمه(س) دست پیامبر(ص) را می­بوسید و آن حضرت پیشانی او را می­بوسید. اما آنکه دستور چنین بوده که حتما دست آن حضرت بوسیده شود، کدام دلیل و روایتی وجود ندارد.

چنانچه ابو ثعلبه ی خُثنی روایت می­کند که: «کان رسول الله اذا قدم من سفره یدخل علی فاطمة، فدخل علیها فقالت الیه و اعتنقة و قبلت بین عینیه» (بحارالانوار، ج 43 ص 40)

یعنی عادت رسول الله (ص) چنین بود که وقتی از مسافرت بر می­گشت به خانه­ی دخترش ـ فاطمه ـ وارد می­شد. آنگاه فاطمه از سرجای خود بلند می­شد و پدر را در آغوش می­گرفت و بین دو­چشم او را می­بوسید.

عن عایشه (رض): «انّ فاطمه کانت اذا دخلت علی رسول الله(ص) قام لها من مجلسه و قبل رأسها و اجلسها مجلسها» (بحار الانوار، ج 43 ص 40)

جناب عایشه(رض): می­گوید: فاطمه(ع) هرگاه وارد بر رسول الله(ص) می­شد، پیامبر(ص) از سر جای خود بلند می­شد و سر فاطمه را می­بوسید و در جای خود می­نشاند.

عن عایشه(رض): «ما رأیت من النّاس احداً اشبه کلاماً و حدیثاً برسول الله(ص) من فاطمة، کانت اذا دخلت علیه رحب بها و قبل یدیها و اجلسها فی مجلسه، فاذا دخل علیها قامت الیه فرحّبت و به وقبلّت یدیه» (بحارالانوار، ج 43، ص 25)

عایشه(رض) گوید: یک نفر را ندیدم که در سخن و گفتار، همانند فاطمه به رسول الله(ص) شباهت داشته باشد؛ هرگاه فاطمه(س) وارد به رسول الله(ص) می­شد، فاطمه از به او خوش آمد می گفت و دو دست او را می­بوسید و او را در جای خود می­نشاند و هرگاه پیامبر(ص) وارد بر فاطمه(س) می­شد، فاطمه(س) به پدرش خوش آمد می‌گفت و دستهای او را می­بوسید.

و امام موسی بن جعفر(ع): از پدران خود روایت کرده است که پیامبر(ص) در وقت مردن«ضمّها الیه و قبّل راسها و قال: فدالک ابوک فاطمه» (بحارالانوار، ج 22 ص 491)

یعنی فاطمه را به سینه­اش چسپاند سر او را بوسید و گفت: ای فاطمه! پدرت فدایت شود.

و نیز امام صادق(ع): فرموده است که حضرت امام علی(ع) به فرزندش امام حسن مجتبی گفت بلندشو و خطبه بخوان.

وقتی امام حسن(ع) خطبه خواند «فقام علی بی ابیطالب(ع) و قبّل بین عینیه» 

(بحارالانوار، ج 43، ص 351)

 علی بن ابی طالب از جای خود بلند شد و بین دو چشم امام حسن(ع) را بوسید.

و نیزآمده است که: «فجاء علیّ فاحتضنه من خلفه و قبلّ بین عاتقیه» (بحارالانوار، ج 7 ص 124)

یعنی علی آمد و پیامر(ص) را از پشت سر در بغل گرفت و بین دو پشانه­ی او را بوسید.

بلی آنچه در سیره ی پیامبر(ص) آمده است، این است که آنحضرت پیشانه را بوسیده است، چنانچه زراره از حضرت امام باقر(ع) نقل می­کند که:«ولّما افتتح رسول الله خیبر، جاء البشیر بقدوم جعفر ابن ابیطالب و اصحابه من الحبشه الی المدینه، فقال: ما ادری بأیّها انا أسّر، بفتح خیبر ام بقدوم جعفر؟...فقبلّ رسول الله بین عینیه» (بحارالانوار، ج 21، ص 23)

یعنی وقتی رسول خدا قلعه­های خیبر را فتح کرد، مژده­رسان نزد او آمد و از آمدن جعفربن ابیطالب و یاران او از مدینه به سوی مدینه خبر داد. حضرت فرمود: نمیدانم به کدام یکی از این دو کار بیشتر خوشحالم، به فتح خیبر یا به آمدن جعفر؟ آنگاه رسول خدا(ص) بین دو چشم او را بوسید.

و نیز وارد شده است که حضرت امام حسین(ع) در آستانه­ی حرکت از مدینه به سوی مکه، شبی سر قبر جدش پیامبر(ص) آمد و خوابید، «فاعفنی، فاذا هو برسول الله قد اقبل بکتیبة من الملکئة عن یمینه و عن شماله و بین یدیه، حتّی ضمّ الحسین الی صدره و قبلّ بین عینیه» (بحارالانوار، ج 44ص 328)

یعنی خوابش برد، پس ناگهان رسول الله(ص) را دید که با لشکر از ملائکه از سمت راست و چپ و پیش روی او، به سوی او آمد، تا آنکه امام حسین(ع) را به سینه­اش چسپاند و بین دوچشم او را بوسید.

«و روی یونس بن ضبیان عن ابیعبدالله(ع) قال: انّ لکم لنوراّ تعرفون به فی الدّنیا، حتی انّ احدکم اذا لَقی اخاه، قبلّه فی موضع النّور من جبهة» ( اصول کافی، ج 2 ص 285، دارالاضواء بیروت)

یعنی یونس بن حنیان از حضرت امام صادق(ع) روایت کرده که فرمود: هرآینه برای شما نوری است که به سبب آن در دنیا شناخته می شوید، پس هرگاه هریک از شما برادر خود را دیدار کردید جایگاه نور را که در پیشانه­ی او است، بوسه زند.


سید: 1. از سیره متشرعه یعنی سیره ی که بین مومنین مستمر است کشف می شود که بوسیدن دست سادات یک امر خوب و مستحب است و به همین لحاظ می بینیم در ایران، پاکستان، افغانستان، سوریه، کویت، ترکیه ووو مسلمین عادت دارند دست سادات را می بوسند؛ قبلا هم متذکر شدم که بوسیدن دست سادات واجب نیست اما مستحب است و اگر بخواهی همه چیز را مانند وهابی ها از سنت رسول خدا (ص) پیدا کنی پس باید بسیار چیز ها را حرام اعلان کنید مانند فیسبوک، موبایل و... زیرا در سنت رسول خدا (ص) خبری از این گونه چیزها نبوده است.

2. چون بحث از سیره (سنت) به میان آمد خوب است این مساله را از لحاظ اصولی بررسی کنیم:

الف: مفهوم سنت: 

سنّت در لغت عبارت است از: روشى که مردم از آن پیروى کنند و براى آنان به صورت عادت در آمده باشد، چه نیکو و چه ناپسند. این معنا را علامه فیروز آبادى در کتاب قاموس المحیط، و اسماعیل بن حماد جوهرى در کتاب صحاح اللغة، و ابن اثیر در نهایة، آوردهاند. نیز همین معنا را علامه محمد بن على جرجانى در “تعریفات” براى سنّت یاد کرده و گفته است: واژه سنت در لغت به معناى راه است، خواه راه نیک باشد یا ناپسند.(10)

ب: سنت در اصطلاح فقها:

سنت در اصطلاح فقها در مقابل بدعت قرار دارد. بدعت؛ یعنى هر حکمى که با اصول شریعت ناسازگار بوده و بدون حجت شرعى اظهار شده باشد، ولى سنت عبارت است از: حکمى که به اصول شریعت و حجت شرعى مستند باشد.(11)

ت: سنت در اصطلاح علم کلام:

در علم کلام واژه سنت داراى دو اصطلاح است:

1. همان معنایى که از فقها در تعریف سنت نقل شده است.

2. معنایى مرادف با معناى مستحب؛ یعنى انجام عملى که فعل آن بر ترکش ترجیح داشته باشد، به گونهاى که ترک آن ممنوع نباشد.


ث: سنت در علم اصول (که این بخش مربوط بحث ما می شود) :

دانشمندان اصولى، اعم از شیعه و اهل سنت، بر این رأى اتفاق دارند که سنت عبارت است از: گفتار و کردار و تقریر رسول خدا (ص).

به عبارت دیگر، یکی از ادله ی معتبر اسلام در شناخت وظایف، تکالیف و حقوق و… سنت است. از نظر اهل سنت (عامه)، به قول، فعل و تقریر پیامبر (ص) “سنت” گفته می شود. و از نظر شیعه قول، فعل و تقریر همه معصومان (ع) است؛ زیرا ائمه (ع) از طرف خداوند متعال، توسط پیامبر (ص) به منصب امامت منصوب هستند و به احکام الاهی علم دارند و آنچه را می گویند یا عمل می کنند همان حکم خدا است که نزد آنان است و به واسطه پیامبر و یا مستقیماً، به آنان رسیده است همچنان که حضرت علی (ع) فرمود: " پیامبر (ص) به من هزار در از درهای علم را یاد داد که از هر دری هزار در باز می شود”.(12) بنابر این ائمه (ع) یکی از مصادر و منابع تشریع احکام و دستورات الاهی هستند و کلام و عمل و تقریر آنان برای ما حجت است و باید آن را رعایت کنیم. خداوند مقام آنها را طوری قرار داده که ما باید وظایف و تکالیف خود را از آنان بگیریم. قرآن مجید می فرماید: “اى کسانى که ایمان آوردهاید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الأمر [اوصیاى پیامبر] را! و هر گاه در چیزى نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر بازگردانید (و از آنها داورى بطلبید)….".(13)


• از طریق سنت می توان جواز و استحباب و حتی در بعضی موارد وجوب عملی را استنباط کرد.


نتیجه: بنابر این عمل حضرت فاطمه زهرا (س) یک عملی بیهوده نبوده بلکه می توانیم از آن روایت، استحباب بوسیدن دست رسول خدا (ص) را بدست آوریم و همین طور کسی را که از او اراده رسول خدا (ص) بشود؛ امام صادق (ع) می فرماید: لَا یُقَبَّلُ رَأْسُ أَحَدٍ وَ لَا یَدُهُ إِلَّا رَسُولُ اللَّهِ ص أَوْ مَنْ أُرِیدَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ. سر و دست کسی بوسیده نمیشود مگر رسول خدا(ص) و یا کسی که از او رسول گرامی اسلام اراده شود.(14)

و در کتاب های معتبر شیعه و سنی نقل شده که چون فاطمه (س) خدمت پیامبر خدا (ص) می رسید، با کلمات محبت آمیز و محترمانه پدر بزرگوارش رو برو می شد، و پیامبر به احترام فاطمه (س) از جا بر میخاست، دست فاطمه(س) را گرفته و می بوسید و او را در کنار خود مینشاند. راوی این سخن عایشه همسر پیامبر است.

مرحوم شیخ طوسی از علمای بزرگ و با عظمت شیعه این حدیث را در کتاب امالى ج 2 با سلسله سندی که به عایشه می رسد، نقل می کند. مرحوم مجلسی نیز این حدیث را در کتاب ارزشمند خویش بحارالانوار ج 43 نقل می کند. 

شیخ محمد بن علی طبری، از عالمان قرن پنجم این حدیث را در کتاب بشارة المصطفی لشیعة المرتضى ص253 آورده است.

از میان علمای اهل سنت نیز دانشمندانی چون: خوارزمی متوفای 568، از مورخان و محدثان بزرگ اهل سنت در کتاب مقتل الحسین ج 1، ص 93، این حدیث را کامل نقل کرده است. حاکم نیشابوری، در قرن پنجم در کتاب المستدرک على الصحیحین، ج 3، ص 167 ـ 168، بخشی از حدیث را چنین نقل می کند... آن گاه که فاطمه(س) بر پیامبر(ص) وارد می شد، پیامبر به او «ام ابیها» می گفت و از جا بر می خاست، دست او را می گرفت و می بوسید و او را در جایگاه خود می نشاند. حاکم نیشابوری از بزرگان اهل سنت، سلسله سند حدیث را کامل آورده و می گوید: بر اساس شرایطی که بخاری و مسلم برای صحیح بودن حدیث ذکر کرده اند، این حدیث از نظر سند صحیح است.


خوب شاید سوالی در ذهن شما پیدا شود که آیا این کار خلاف شان حضرت رسول (ص) و ناقض افضلیت ایشان بر حضرت زهرا (س) نمی باشد؟

جواب: احترام و تعظیم در برخی موارد نه تنها در مقابل شخص هم رتبه، بلکه در برابر فرد پائین تر نیز منطقی به نظر می رسد. مانند معلمی که به دانش آموز نمونه خود با هدف الگو گیری دانش آموزان دیگر و برای نشان دادن اهمیت علم آموزی، احترام بگذارد.

در مورد سوال نیز با توجه به فضایل و کمالات والای اسلامی و انسانی حضرت فاطمه زهرا (س) که نه تنها برای زنان بلکه برای مردان آزاده و مسلمان در طول تاریخ، الگوی کاملی هستند، تعظیم و احترام ایشان از سوی هر انسانی که اتفاق بیافتد به معنای عالی بودن رتبه حضرت نسبت به شخص احترام کننده خواهد بود، اما در خصوص رسول گرامی اسلام (ص)، این احترام به معنای تعظیم و تکریم ارزشهای والای انسانی و الهی می باشد. چرا که پیامبر(ص) با احترام و بزرگداشت حضرت فاطمه زهرا(س)، رفتار و کردار حضرت را به عنوان انسانی الگو مورد تایید قرار می دادند. همانطور که خداوند در قرآن بر پیامبر(ص) درود می فرستد. « إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلیماً» (سوره احزاب، آیه 56). چنانکه هیچ مفسری درود فرستادن خداوند به پیامبر(ص) در این آیه را به معنای برتری رسول خدا (ص) بر خداوند ندانسته است.(15)


بعضی روایاتی را کخ جناب مالستانی نقل کردند اشتباهاتی دارد که خوب است بررسی و تصحیح شود:

روایت از ابو ثعلبة الخشنی نه خثنی:

أبو ثعلبة الخشنی قال: کان رسول الله (صلى الله علیه وآله) إذا قدم من سفره یدخل على فاطمة، فدخل علیها فقامت (نه فقالت) إلیه واعتنقته (نه اعتنقتة) وقبلت بین عینیه.

روایت دوم: ورووا عن عائشة أن فاطمة کانت إذا دخلت على رسول الله (ص) قام لها من مجلسه وقبل رأسها وأجلسها مجلسه (نه مجلسها)، وإذا جاء إلیها لقیته وقبل کل واحد منهما صاحبه وجلسا معا.

از عائشه نقل شده است که: فاطمه (س) هنگامى که بر پیامبر (ص) وارد مى شد، پیامبر (ص) براى او از جا بلند مى شد و سر او را مى بوسید و او را در جاى خود مى نشانید، و نیز هنگامى که پیامبر (ص) به سوى فاطمة (س) مى آمد، با او ملاقات مى کرد و هر کدام یکدیگر را مى بوسیدند و با هم مى نشستند.

روایت چهارم اگر چه درست نقل کرده اند اما بنده روایت را مفصل نقل می کنم زیرا نکته ای مهمی در آن است: عن موسى بن جعفر عن أبیه (ع) قال: لما کانت اللیلة التی قبض النبی (ص) فی صبیحتها دعا علیا وفاطمة والحسن والحسین (ع) وأغلق علیه وعلیهم الباب وقال: یا فاطمة، وأدناها منه، فناجاها من اللیل طویلا، فلما طال ذلک خرج علی ومعه الحسن والحسین وأقاموا بالباب والناس خلف الباب، ونساء النبی (ص) ینظرن إلى علی (ع) ومعه ابناه، فقالت عائشة: لامر ما أخرجک منه رسول الله (ص) وخلا بابنته دونک فی هذه الساعة، فقال لها علی (ع): قد عرفت الذی خلابها وأرادها له...، قال علی (ع): فما لبث أن نادتنی فاطمة (ع) فدخلت على النبی (ص) وهو یجود بنفسه، فبکیت ولم أملک نفسی حین رأیته بتلک الحال یجود بنفسه، فقال لی: ما یبکیک یا علی ؟ لیس هذا أو ان البکاء، فقد حان الفراق بینی وبینک، فأستودعک الله یا أخی، فقد اختار لی ربی ما عنده، وإنما بکائی وغمی وحزنی علیک وعلى فقد أجمع القوم على ظلمکم، وقد أستودعکم الله، وقبلکم منی ودیعة یا علی، إنی قد أوصیت فاطمة ابنتی بأشیاء وأمرتها أن تلقیها إلیک، فأنقذها، فهی الصادقة الصدوقة، ثم ضمها إلیه وقبل رأسها، وقال: فداک أبوک یا فاطمة، فعلا صوتها بالبکاء، ثم ضمها إلیه وقال: أما والله لینتقمن الله ربی، ولیغضبن لغضبک فالویل ثم الویل ثم الویل للظالمین، ثم بکى رسول الله (ص) قال علی (ع): فوالله لقد حسبت بضعة منی قد ذهبت لبکائه حتى هملت عیناه مثل المطر، حتى بلت دموعه لحیته وملاءة کانت علیه، وهو یلتزم فاطمة لا یفارقها ورأسه على صدری، وأنا مسنده، والحسن والحسین یقبلان قدمیه ویبکیان بأعلا أصواتهما قال علی (ع): فلو قلت: إن جبرئیل فی البیت لصدقت، لانی کنت أسمع بکاء ونغمة لا أعرفها، وکنت أعلم أنها أصوات الملائکة لا أشک فیها، لان جبرئیل لم یکن فی مثل تلک اللیلة یفارق النبی (ص)، ولقد رأیت بکاء منها أحسب أن السماوات والارضین قد بکت لها، ثم قال لها: یا بنیة، الله خلیفتی علیکم، و هو خیر خلیفة، والذی بعثنی بالحق لقد بکى لبکائک عرش الله وما حوله من الملائکة والسماوات والارضون وما فیهما، یا فاطمة والذی بعثنی بالحق لقد حرمت الجنة على الخلائق حتى أدخلها، وإنک لاول خلق الله، یدخلها بعدی کاسیة حالیة ناعمة، یا فاطمة هنیئا لک، والذی بعثنی بالحق إنک لسیدة من یدخلها من النساء، والذی بعثنی بالحق إن جهنم لتزفر زفرة لا یبقى ملک مقرب ولا نبی مرسل إلا صعق، فینادی إلیها أن: یا جهنم ! یقول لک الجبار: اسکنی بعزی، واستقری حتى تجوز فاطمة بنت محمد (ص) إلى الجنان، لا یغشاها قتر ولا ذلة، والذی بعثنی بالحق لیدخلن حسن وحسین: حسن عن یمینک، و حسین عن یسارک، ولتشرفن من أعلى الجنان بین یدی الله فی المقام الشریف ولواء الحمد مع علی بن أبی طالب (ع) یکسى إذا کسیت، ویحبى إذا حبیت والذی بعثنی بالحق لاقومن بخصومة أعدائک، ولیندمن قوم أخذوا حقک، وقطعوا مودتک، وکذبوا علی، ولیختلجن دونی فأقول: امتی امتی فیقال: إنهم بدلوا بعدک، وصاروا إلى السعیر.

امام صادق (ع) به نقل از پدرش می فرماید: در شبى که صبح آن پیامبر اکرم (ص) از دنیا رفتند. پیامبر اکرم (ص) حضرت على و فاطمه و حسن و حسین (ع) را خواست و در را به روى بقیه بست. ابتدا فاطمه زهرا (ع) را صدا نمود و مدتى طولانى از شب را با او خلوت نمود. وقتى این ملاقات طول کشید، حضرت امیر(ع) همراه با فرزندان بیرون آمدند و در آستان در ایستادند. مردم نیز پشت در ایستاده بودند، زنان پیامبر به حضرت على و فرزندان ایشان نگاه مىکردند. عایشه به حضرت امیر (ع) گفت: چرا رسول خدا تو را در این ساعت مهم از اطاق بیرون کرد و با دخترش خلوت نموده است؟ امیرالمؤمنین (ع) به او فرمودند: من از آنچه در خلوت مىگذرد با خبرم...! 

حضرت على (ع) گفت: پیش پیامبر آمدم، ایشان در حال جان دادن بودند، نتوانستم خودم را کنترل کنم و به این حال پیامبر گریستم.

پیامبر اکرم (ص) فرمودند: على جان! الان زمان گریه ى تو نیست، من به سوى خداوند و نعمتهاى او مى شتابم، اما گریه و غم و غصه ى من براى تو و همسرت می باشد پس از من، حق شما را ضایع مى کنند و همگى بر شما ظلم روا مى دارند. اى على! من فاطمه را به مسائلى وصیت کردم و مطالبى به او گفته ام که برایت بگوید، هرچه فاطمه گفت، آن را تنفیذ کن زیرا او بسیار راستگو و صادق است. سپس زهرا را در آغوش گرفت و سرش را بوسه زد و فرمودند: فاطمه جان! پدرت فدایت باد. صداى گریه ى حضرت زهرا بلند شد. پیامبر اکرم، حضرت زهرا را به سینه ى خود چسباند و گفتند: اما زهرا ى من! خداوند انتقام شما را از آنان مى گیرد و خداوند به غضب تو غضب ناک مى گردد. جهنم، منزلگاه این ظالمان باد، سپس رسول خدا گریستند. به خدا قسم! گمان مىکردم بخشى از وجودم در گریه ى پیامبر اکرم از دست رفت، مانند ابر بهارى گریه مىکردند تا آن که صورتش و محاسنش از اشک تر شد. پیامبر اکرم از حضرت فاطمه جدا نمى شد. سر مبارک پیامبراکرم بر روى سینه من بود حسن و حسین پاهاى آن حضرت را بوسه مى زدند و با صداى بلند گریه مىکردند. اگر بگویم جبرئیل آنجا بود، دروغ نگفته ام، زیرا صداى گریه و زارى مىشنیدم که برایم آشنا نبود، اما کسى را نمى دیدم، شک ندارم که صداى فرشته اى بود و مگر مىشود جبرئیل در این شب هولناک یار دیرینه ى خود را تنها بگذارد.

آن شب، فاطمه ى زهرا (ع) چنان گریه مى نمود که گمان مىکنم زمین و آسمان بر او ناله و گریه مى کردند، سپس پیامبر اکرم (ص) فرمودند:

اى دخترم! خداوند پشیتبان شما خواهد بود. به همان خدایى که مرا برانگیخت، عرش خداوند و آنچه در اطراف اوست، از زمین و آسمان و ما بین این دو، از گریه تو گریستند. به همان خدایى که مرا بر انگیخت، بهشت بر مردم حرام است، تا آن که من وارد بهشت گردم و پس از من، تو اولین کسى هستى که بر بهشت قدم مى نهد. فاطمه جان! گوارایت باد. به همان خدایى که مرا بر انگیخت، تو سرور زنان بهشت هستى. به همان خدایى که مرا بر انگیخت، جهنم شعله اى مى کشد که هیچ پیامبر و یا فرشته ى مقربى از هراس او در امان نیست و همگى بى هوش مى شوند، یک منادى صدا مىزند: اى جهنم! خداوند به تو مىگوید: آرام باش تا فاطمه، دختر محمد، عبور نماید و به بهشت روانه گردد، هیچ دود و آتشی به او آسیب نمى رساند. به همان خدایى که مرا برانگیخت، حسن از طرف راست و حسین از طرف چپ، شما را همراهى مىکنند و به بالاترین مکان بهشت در پیشگاه خداوند متعال، در مقامى شریف در کنار على بن ابى طالب جاى مى گیرى. به همان خدایى که مرا بر انگیخت، از دشمنانت داد خواهى خواهم نمود و کسانى که حق تو را غصب کردند، رشته محبت تو را بریدند، بر من دروغ بستند، همه را پشیمان و خجل خواهم نمود. پس مىگویم: اى امت من! اى امت من! جواب مىرسد: امتت، پس از شما دگرگون شدند و جهنمى گشتند.


• در این روایت می بینیم که امام حسین و امام حسین (علیهما السلام) حتی پاهای رسول خدا (ص) را هم می بوسند!!!


• شما با بیان این شش روایت استفاده کردید که سیره رسول خدا (ص) بر این بوده است که ایشان پیشانی را می بوسیده است؟! با این که روایاتی هم نقل شده است که رسول خدا (ص) دست های فاطمه زهرا (س) و امام علی (ع) را بوسیده است و حتی دست فرد عادی را هم بوسیده است:

إنَّ رَسولَ اللّه صلى الله علیه و آله لَمّا أقبَلَ مِن غَزوَةِ تَبوکَ استَقبَلَهُ سَعدٌ الأَنصارِیُّ ، فَصافَحَهُ النَّبِیُّ (ص) ، ثُمَّ قالَ لَهُ: ما هذَا الَّذی أکتَبَ یَدَیکَ ؟ قالَ: یا رَسولَ اللّه ، أضرِبُ بِالمَرِّ وَالمِسحاةِ فَاُنفِقُهُ عَلى عِیالی . فَقبَّلَ یَدَهُ رَسولُ اللّه (ص) ، وقالَ : هذِهِ یَدٌ لاتَمَسُّهَا النّارُ أبَدا.

انس بن مالک گوید هنگامی که رسول خدا (ص) از جنگ تبوک باز گشت ، سَعد انصارى به پیشواز وى آمد . پیامبر پس از آن که دست او را فشرد ، به وى فرمود: به چه سبب دستانت این گونه سخت و زبر شده است؟» گفت: اى رسول خدا! بیل می زنم و طناب می کشم و خرج زندگی خانواده ام مى کنم . پس رسول خدا(ص) دست وى را بوسید و فرمود: این دستى است که هرگز آتش به آن نمى رسد.(17)

و در زمان ائمه (ع) نیز مردم دست آنها را می بوسیدند که این مطلب توسط روایات و سیره متشرعه ثابت می شود:

عن یونس بن یعقوب قال: قلت لابی عبد الله (ع) : ناولنی یدک أقبلها، فأعطانیها، فقلت: جعلت فداک رأسک، ففعل فقبلته فقلت: جعلت فداک فرجلاک ! فقال: أقسمت أقسمت أقسمت ثلاثا وبقی شئ ؟ وبقی شئ ؟ وبقی شئ ؟ 

یـونـس بـن یـعـقـوب گـوید: به امام صادق (ع ) عرض کردم: دستت را بمن بده تا ببوسم ، حـضـرت دسـتـش را بـمن داد، سپس ‍ عرضکردم : قربانت ، سرت را، حضرت پیش آورد و من بوسیدم ، سپس عرضکردم : قربانت پاهایت را، حضرت سه بار، فرمود: سوگند دهم تو را (که از بوسیدن پا بگذرى) آیا چیزى مانده ، آیا چیزى مانده ، آیا چیزى مانده ؟ (یعنى بعد بوسیدن دست و سر عضو دیگرى شایسته بوسیدن نیست )(18)

از کتاب راوندى به نقل از احمد بن محمّد و او از جعفر بن شریف گرگانى نقل کرده، مى‌گوید: سالى به مکه مى‌رفتم، در سامراء بر ابو محمّد (ع) وارد شدم. شیعیان مقدارى مال همراه من فرستاده بودند، خواستم از آن حضرت بپرسم که این اموال را به چه کسى بدهم، پیش از این که چیزى بگویم، فرمود: آنچه همراه دارى به مبارک، خادمم بده! اموال را که دادم، عرض کردم: شیعیان شما در گرگان به شما سلام مى‌رسانند.

فرمود: مگر شما بعد از اعمال حج برنمى‌گردى؟ عرض کردم: چرا برمى‌گردم. فرمود: تو تا صد و نود روز دیگر به گرگان مى‌رسى. و روز جمعه سه شب از ربیع الثانى گذشته، صبح زود وارد گرگان خواهى شد به آنها بگو که من آخر همان روز نزد ایشان مى‌آیم.

برو به سلامت که خدا تو را با آنچه دارى سالم مى‌دارد تا بر خانواده و فرزندانت وارد شوى به پسرت شریف خداوند پسرى خواهد داد، اسمش را صلت بگذار که بزرگ خواهد شد و از دوستان ما مى‌گردد. عرض کردم: یابن رسول اللّه، ابراهیم بن اسماعیل گرگانى، از شیعیان شما، نزد دوستداران شما بسیار معروف است، سالیانه بیش از صد هزار درهم از مالش را به آنها مى‌دهد و یکى از کسانى است که غرق در نعمتهاى الهى است. فرمود: خداوند به ابو اسحاق ابراهیم بن اسماعیل در برابر این عملش نسبت به شیعیان پاداش دهد و گناهانش را ببخشاید و پسرى سالم نصیب او گرداند، تا حق را بگوید. جعفر بن شریف! به او بگو: حسن بن على مى‌گوید: اسم پسرت را احمد بگذار.

مى‌گوید: از نزد امام (ع) بیرون آمدم، به مکّه رفتم و خداوند مرا به سلامت داشت تا این که روز جمعه اوّل ماه ربیع الثانى، همان طور که امام (ع) فرموده بود، صبح زود به گرگان رسیدم، دوستان مى‌آمدند و خوشامد مى‌گفتند، به ایشان اطّلاع دادم که امام (ع) وعده داده است آخر امروز نزد شما خواهد آمد. نیازمندیها و مسائل و حوایجتان را آماده سازید. وقتى که نماز ظهر و عصر را خواندند، همگى در منزل من جمع شدند. به خدا قسم که دیگر چیزى نفهمیدیم مگر این که ابو محمّد (ع) آمد و وارد شد، همگى جمع بودیم، اوّل او به ما سلام داد، ما هم جلو رفتیم و دست آن حضرت را بوسیدیم، سپس فرمود: من به جعفر بن شریف وعده داده بودم که آخر امروز نزد شما بیایم. نماز ظهر و عصر را در سامراء خواندم و نزد شما آمدم تا با شما تجدید عهد کنم و هم اکنون آمده‌ام، شما تمام مسائل و حوایجتان را مطرح کنید. نخستین کسى که مسأله ‌اى مطرح کرد، نضر بن جابر بود، عرض کرد: یابن رسول اللّه! پسرم جابر چشمش نابینا شده، از خدا بخواهید تا بینایى او را برگرداند. فرمود: او را بیاور! او را آورد. امام (ع) دست مبارک به چشم او کشید، بینائى‌اش را باز یافت. سپس یکى پس از دیگرى آمدند و حوایجشان را خواستند و امام (ع) به تمام خواسته‌هاى آنها پاسخ داد تا همه درخواستها پایان گرفت و براى ایشان دعاى خیر کرد و همان روز برگشت.(19)

علامه فیض کشانی می نویسد: از نظر دینى بوسیدن دست شخص بزرگ به عنوان تبرّک و براى گرامیداشت او مانعى ندارد، از ابن عمر روایت شده که مى‌گوید: ما دست پیامبر (ص) را مى‌بوسیدیم؛ از کعب بن مالک نقل شده است که مى‌گوید: «وقتى آیه ‌اى درباره ی توبه من نازل شد، خدمت پیامبر (ص) رسیدم و دستش را بوسیدم.» روایت کرده‌اند که عربى بادیه نشین عرض کرد: یا رسول الله (ص) اجازه مى‌فرمایید سر و دستتان را ببوسم؟ پیامبر (ص) اجازه فرمود و او بوسید. (20)

در امالی طوسی از ابن مسعود روایت کرده که رسول خدا را دیدم که دستش در دست علی(ع) بود و آن حضرت دست علی (ع) را می بوسید. من عرض کردم: یا رسول اللَّه علی در نزد شما چه منزلت و مقامی دارد؟ فرمود همان منزلتی را که من پیش خدا دارم.(21)

همین قدر کافیست حال خوب است دوباره برگردیم به بررسی روایاتی که جناب مالستانی نقل کرده اند:

روایت هفتم: قال الباقر (ع): ولما افتتح رسول الله صلى الله علیه واله خیبر أتاه البشیر بقدوم جعفر بن أبی طالب وأصحابه من الحبشة إلى المدینة، فقال صلى الله علیه واله: " ما أدری بأیهما أنا أسر ؟ بفتح خیبر أم بقدوم جعفر ؟ ". 

هنگامى که پیغمبر از فتح خیبر فارغ شد، به وى مژده دادند که جعفر بن ابى طالب و یاران او از حبشه آمده‌اند، حضرت فرمود: امروز دو خوشحالی به من رسیده، یکى فتح خیبر و دیگرى آمدن جعفر بن ابى طالب.(22)

عن جابر قال: لما قدم جعفر بن أبی طالب من أرض الحبشة تلقاه رسول الله صلى الله علیه واله، فلما نظر جعفر إلى رسول الله صلى الله علیه واله حجل، یعنی مشى على رجل واحدة إعظاما لرسول الله صلى الله علیه واله، فقبل رسول الله بین عینیه.

جابر گوید: هنگامى که جعفر بن ابى طالب از حبشه وارد شدند، پیغمبر از وى استقبال کردند، چون چشم جعفر بر آن جناب افتاد براى تعظیم و تکریم از رسول اللّٰه با یک پاى خود بطرف آن جناب حرکت کرد، و پیغمبر هم از پیشانى وى بوسید.

جناب مالستای روایت جابر را با روایت امام باقر (ع) را یک روایت حساب کرده است!!!


مالستانی: نتیجه:

در متون و منابع دینی در مورد سلام کردن، مصافحه کردن، دستورات اکید شده است. اما در مورد دست بوسیدن به طور مطلق (بوسیدن دست هر کسی باشد) اصلا امر و دستوری وجود ندارد؛ حتی در مورد بوسیدن دست پیامبر(ص) و امام(ع) نفیاً و اثباتا، روایتی وارد نشده است؛ جز یک روایت که علی بن مزید دست امام صادق(ع) را بوسید و آنحضرت فرمود، این کار فقط برای پیامبر(ص) و امام(ع) شایسته است. و از ظاهر روایت همین فهمیده می­شود، که بوسیدن دست پیامبر(ع) و امام(ع) جایز است. و مرحوم علامه مجلسی، در ذیل این روایت نوشته که ظاهر این روایت بر کراهت بوسیدن دست غیر پیامبر(ص) و امام(ع) دلالت می کند. و عمل بوسیدن دست تنها در مورد پیامبر(ص) و زهرا(س) آمده است.


سید: این حرف ها تکرار و بنده جواب دادم...


مالستانی: وقتی در مورد دست بوسی سادات دستور شرعی نداریم، پس اگر بوسیدن دست آنها به عقیده­ی این باشد که لااقل یک امر راحج دینی است، این بدعت در دین است؛ بدعت یعنی «ادخال مالیس فی الدین، فی الدین» یعنی بدعت آن است که چیزی که جزء دین نیست، وارد دین شود.

اگر چنین توجیه شود که مردم صرف به عنوان احترام، دست سادات را می­بوسند و نه به خاطری امر دینی و در این صورت بدعت نیست.


سید: بنده ثابت کردم که مستحب است، وفتی استحباب ثابت شد می شود یک مساله دینی!!!


مالستانی: جواب این است که مگر تنها سادات احترام دارند؟ اگر احترام به خاطر علم و تقوای و دینداری باشد، باید هر کسی که متصف به علم و تقوا و دینداری باشد، باید احترام شوند، نه گروه خاص. و اگر احترام به خاطر نام و عنوان سیادت، عمامه­ی سیاه و شال سبز باشد، سوال این است که اینها این احترام را از کجا پیدا کردند، که لزوماً باید دست شان بوسیده شوند، هرچند فاسق و نااهل باشند؟


سید: هر مسلمانی باید احترام شود اما احترام بعضی ها بر دیگران بیشتر است مانند مثلا در مرحله اول احترام گذاشتن به خداوند از همه دنیا مقدم است بعد احترام گذاشتن به انبیا و اوصیا و سادات و علما و والدین و اساتید و ریش سفیدان...

و این که چرا سادات باید احترام شوند هم در قرآن و هم در روایاتی بسیاری نقل شده است و شما با این اشکال دارید بر خدا اشکال می کنید نه بر سادات!!!

خداوند در قرآن می فرماید:

قُل لا أَسئَلُکُم عَلَیهِ أَجراً إِلاَّ المَوَدَّةَ فِی القُربى(23)

با بررسی آیات قرآن تمامی پیامبران که در زمینه اجر و مزد رسالت و زحمات در این راه را سخن گفته اند این تعبیر را دارند که ما از هیچ کس اجر و مزدی نمی طلبیم بلکه اجر ما تنها بر خداوند بزرگ است )), (سوره ی شعرائ, آیات : 109, 127, 145, 164 و 180 - سوره هود آیات 29 و 51 و سوره دیگر قرآن ), ولی درباره ی پیامبر اکرم سه تعبیر در قرآن آمده است 1. بگو ای رسول ما, هیچ اجری از شما نمی طلبیم بلکه اجر و مزد رسالت من بر خداست (سوره سبائ, آیه 47). 2. از شما مردم اجری نمی طلبم مگر کسی که بخواهد راهی به سوی پروردگارش بیابد (فرقان , آیه 57). 3. بگو: از شما اجری نمی طلبیم مگر رعایت و محبت کردن شما نسبت به خویشان و اقربایم را. که پیامبر اکرم بدستور خود خداوند اجر و مزد رسالتش را دوستی و احترام و محبت به خویشان و ذریه اش قرار داده است . البته جمع این 3 آیه که در یکی مزد نطلبیده و در آیه ای دیگر طلبیده , چنین است که اگر پیامبر محبت ذریه اش را خواسته , سود اصلی اش به خود مسلمانان بر می گردد زیرا محبت و احترام عامل موئثری است برای پیروی کردن , همانگونه که در سوره ی آل عمران , آیه 31, (قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله ...; اگر شما به خدا محبت دارید پس باید مرا اطاعت کنید که خدا شما را دوست می دارد...)). پیامبر اطاعت خود را از مردم می طلبد می فرماید چرا که من مبلغ فرمان او هستم , یعنی اگر ما مسلمانان به محبت سادات امر شده ایم این دستوری است از جانب خداوند و با محبت , به خدا نزدیک تر شده ایم و سودش به جیب خودمان رفته است و اصولا پیوند محبت با کسی , انسان را به سوی محبوب و خواسته های او می کشاند و هر چه رشته ی محبت قوی تر باشد این جاذبه قوی تر است , مخصوصا محبتی که انگیزه ی آن کمال محبوب است , احساس این کمال سبب می شود که انسان سعی کند خود را به آن مبدئ کمال و اجرای خواسته های او نزدیک تر گرداند. چنانچه پیامبر اکرم در روایتی می فرماید خوبان سادات را بخاطر خدا احترام کنید زیرا هر انسان خوبی باید مورد احترام قرار گیرد و سادات بد را بخاطر من یعنی منسوب به پیامبر هستند بخاطر پیامبر اکرم احترام کنید, (برای توضیح بیشتر به تفسیر نمونه , ج 2, ذیل آیه 31 سوره آل عمران و یا تفسیر در المنثور سیوطی , ج 6, ص 7 مراجعه کنید). و این اظهار محبتها یک شعار الهی است که بگوییم ما مسلمانان برای خدمات پیغمبر و جبران ذره ای از زحماتش به او ارج نهاده و با این احترام همیشه به یاد او هستیم , و اگر سیدی بد بود کار بدش را دوست نمی داریم ولی خودشان را بخاطر انتسابشان به پیغمبر اکرم دوست می داریم . بر این امر دلیل فطری نیز دلالت دارد, کسی نقل می کند: دوستی داشتم که در کودکی پدر و مادرش را از دست داد از ده به شهر آمد و یک تاجر او را تحت حمایت و تکفل خود قرار داد تا بزرگ شد و از خانواده ای برای او دختری را خواستگاری کرد و زندگی خوبی برایش مهیا کرد, از قضا تاجر مرد و ارثی که به فرزندش رسیده بود در اثر بی کفایتی او, ضایع شد و فرزندش به گدایی افتاد, روزی در خیابان می رفتم آن پسر برای گدایی پیش من آمد او را به خانه بردم ماجرا را به خانواده گفتم ایشان گفتند, ما زندگیمان را مدیون پدر او هستیم و هر چند او خود باعث این فلاکت شده اما بخاطر پدرش باید مورد رسیدگی قرار گیرد, فطرت هر انسان سلیم النفسی (عاقل و فهمیده ای ) می گوید کسی که به تو کمک کرده و از گمراهی و جهالت به نور هدایت آشنا کرده است او را و نزدیکان و فرزندانش را و لو به خاطر او, دوست بدار و احترام نما, قضیه خویشان پیامبر هم چنین است هم او که ما را به نور قرآن و هدایت و کمال دلالت نمود, خدایش امر کرد که به مسلمانان بگو اجر رسالتم را محبت با خویشانم قرار دادم.(24)

بعضی از روایاتی که سفارش دارند بر احترام سادات:

پیامبر اکرم (ص) فرمود:«چهار دسته را روز قیامت شفاعت کنم، هر چند با گناه اهل دنیا به صحرای محشر حاضر شوند: آن که اولاد مرا یاری کند. آن که از اموالش به اولاد تنگدستم کمک کند. کسی که با زبان و قلب، آنان را دوست بدارد و آن که تلاش کند در انجام حوائج و نیازهای افرادی از ذریه ام که تبعید شده و یا رانده شده اند».(25)

امام صادق (ع) فرمود:«هر گاه روز قیامت شود منادى فریاد می زند که، اى گروه مردمان! خاموش باشید که همانا محمّد (ص) سخن می گوید. مردم خاموش می شوند؛ پیامبر حرکت مى کند و می فرماید: اى گروه مردمان! هر کس براى او در پیش من دستى و منّتى و نیکى هست باید حرکت کند تا جبران کنم. می گویند چه دست و چه منّت و چه نیکى است براى ما بلکه تمام این ها براى خدا و رسولش بر تمام مردمان است. می فرماید: هر کس یکى از فرزندان مرا پناه داده، نیکى به او کرده، او را از برهنگى پوشیده، او را گرسنه بوده، سیر کرده باید حرکت کند تا جبران کنم. پس بلند می شوند مردمى که این کردار را انجام دادهاند. پس ندا از پیشگاه خداى جلّ و علا می رسد که، اى محمّد! حبیب من! پاداش آنان را به تو واگذار کردم در هر کجاى بهشت که می خواهى آنان را جاى ده. پس آنان را در وسیله جا می دهد مکانى که محمّد و آل محمّد را مىبینند».(26)

یکی از نوادگان امام صادق ـ علیه السلام ـ به نام حسین ساکن قم و مبتلا به شرابخواری بود یک بار برای حاجتی به در خانه احمد بن اسحق که وکیل اوقاف قم بود رفت و اجازه خواست تا با احمد بن اسحاق ملاقات کند ولی احمد به او راه نداد. 

سید با حال غم و اندوه به خانه خود بازگشت، در همان سال احمد بن اسحق به حج مشرف شده همینکه در بین راه به سامراء رسید اجازه خواست که با امام حسن عسکری ـ علیه السلام ـ ملاقات کند. ولی امام به او اجازه نداد. 

احمد گریه طولانی و تضرع نمود تا آن گرامی به او اجازه داد، همینکه خدمت آن حضرت رسید عرض کرد ای پسر رسول خدا برای چه مرا از زیارت خود منع نمودی و حال آنکه من از شیعیان و موالیان تو هستم؟! 

فرمود: برای آنکه تو پسر عموی ما را از در منزل خود راندی. 

احمد گریه کرد و گفت به خداوند متعال قسم که او را رد نکردم مگر به خاطر آنکه از گناهش توبه کند. 

فرمود: راست گفتی ولکن چاره ای نیست جز آنکه به سادات احترام بگذاری و در هر حالی آنها را حقیر نشماری و به آنها اهانت نکنی که در غیر این صورت از زیانکاران خواهی بود زیرا که آنها منتسب به ما هستند. 

احمد بن موسی به قم برگشت، طبقات مختلف مردم به دیدن او آمدند و حسین نیز با ایشان بود. همینکه چشم احمد به او افتاد از جای خود برخاست او را در آغوش گرفت و بالای مجلس نشانید. حسین این کار را از او بعید می دانست به همین جهت پرسید: چه شد که روش تو عوض شده است؟ داستان خود را با امام عسکری ـ علیه السلام ـ شرح داد. حسین به محض شنیدن از کرده خود پشیمان شد واز کارهای زشت خویش توبه کرد و به خانه آمد و آنچه از آثار گناه وجود داشت نابود کرد و پرهیزکاری و ورع را پیشه نمود و پیوسته ملازمت عبادت و مساجد را داشت و متعکف در مساجد بود تا وفات نمود و در نزدیکی قبر مطهر حضرت فاطمه معصومه ـ علیها السلام ـ به خاک سپرده شد.(27)


مالستانی: اگر چنین توجیه شود که اینها، ذریه­ی پیامبر(ص)، ذوالقربی و کوثرالنّبی(ص) هستند، ازین جهت باید دست شان بوسیده شود هرچند فاسق و نابکار باشند!!

اولا، اگر شتر در سوراخ سوزن داخل شود، برای اینها امکان دارد که ذریه بودن و ذوالقربی بودن خود را اثبات نماید، و ثانیا، به فرض ذریه بودن و ذوالقربی بودن، در مورد شخص پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) دستور دست بوسی نیامده است، مگر احترام و عظمت مدعیان سیادت، از عظمت و احترام پیامبر(ص) و امامان(ع) بالاتر است؟


سید: اولا همه مسلمین قبول دارند که ساداتی فعلا در جهان هستند اولاد رسول خدا (ص) می باشند و سوره کوثر و روایات فراوانی بر این مطلب دلالت دارد. و از دو طریق نسب اشخاص ثابت می شود:

1. شهرت

2. شجره نامه

و از جناب مالستانی یک سوال دارم شما چه گونه نسبت خودتان را به والدین خود ثابت می کنید؟؟؟

مساله ضدیت با سادات فقط در کشور ما وجود دارد و بس و آن هم توسط عده ی مزدور...

ثانیا مساله دست بوسی را هم مفصل بحث کردم...


مالستانی: و از نظر تاریخی اگر این مساله مورد تحقیق و بررسی قرار گیرد، چه کسی می­تواند اثبات کند که مسلمانان و شیعیان، دست اولاد امامان معصوم را بوسیده باشند؟ به جز آنانکه امام بودند.


سید: سیره متشرعه و رویات و شواهد تاریخی ثایت می کند...


مالستانی: در دعاهای ماثور می­خوانیم که: «خدایا مصیبت ما را، مصیبت در دین قرار مده» واقعا مصیبت بزرگ است که مردم ما در طور نسل­های متمادی که آغاز آن هیچ معلوم نیست، بدعتی را که شاهان جبار ایران و روم بر مردم خود تحمیل کرده­اند، انجام داده و می­دهند، و کاری را که یزید بن معاویه در دربار شاه روم عمل کرد، عمل می کنند.


سید: تکرار است... جواب داده شده است...


مالستانی: حضرت پیامبر اسلام(ص) فرمود:«کیف بکم اذا فسق شبابکم و فسدت نسائکم لاتامرون بالمعروف و لاتنهون عن المنکر قیل و یکون ذلک یا رسول الله! قال: و شرّ من ذلک، کیف بکم اذا امرتم بالمنکر و نهیتم عن المعروف؟ قیل و یکون ذلک یا رسول الله! قال و شرّ من ذلک، کیف بکم اذا رأیتم المعروف منکرا و المنکر معروفا» (منهاج الصالحین، باب امربمعروف، مرحوم آیت الله خوئی)

 یعنی چگونه خواهید بود هرگاه جوانان شما فاسق شوند و زنان شما فاسد شوند، به معروف امر نکنید و از منکر نهی نکنید؟ گفته شد یا رسول الله! چنین وضعیتی خواهد آمد؟ فرمود بلکه بدتر از آن، چگونه خواهید بود، زمانیکه به منکر دستور دهید و از معروف نهی کنید؟ گفته شد یا رسول الله! چنین روزی خواهد آمد؟ بلکه بدتر از آن، چگونه خواهید بود. وقتی که معروف، منکر شود و منکر معروف شود؟ و عمل دست بوسی سادات همانند بعضی منکرات دیگری است که به صورت معروف درآمده است. والسلام


سید: این کلام رسول خدا (ص) حقیقت است و می بینیم جناب مالستانی بر خلاف قرآن و روایات مقاله می نویسد و امر به منکر و نهی از معروف در نوشته های خود می کند!!!


مالستانی: چون هیچ دلیل شرعی و عقلی وجود ندارد برآنکه دست سادات محترم لزوما بوسیده شود، جز ادعای قداست ذاتی و برتری جویی خونی و نژادی؛ یعنی آنکه سادات از نور آفریده شده اند و سایر مردم خصوصا هزاره­ها از خاک، و خاک باید در مقابل نور کرنش نماید.

سید: هم دلیلی عقلی و هم نقلی وجود دارد که بنده برای شما و خوانندگان عزیز نوشتم...

و این که سادات از نور آفریده شده باشند را احدی قبول ندارد و هر کس قائل به این مطلب است از کم سوادی و یا نادانی اوست.

خوب بقیه حرفهایش نفاق انداختن است...


مالستانی: و این ادعا، شرعا و عقلا باطل و بی­اساس است؛ چون خداوند می فرماید: همه­ی انسانها را از یک نر و ماده خلق کردم و ملاک کرامت، تقوای الهی است. حضرت پیامبر(ص) نیز فرمود: همه­ی شما از آدم اید و آدم از خاک آفریده شده است.


سید: ما هم قبول داریم همه خاکیم و ارزش تقوای الهی است و همان طور که قبلا اشاره نمودم احترام سادات نیز جز تقوای الهی می باشد.

مالستانی: و از نظر عقل نیز بین آن دسته آدم های که عمامه سیاه بر سر می گذارند و یا شال سبز بر گردن می نهند و دیگر انسهانهای که عمامه­ی و کلای سفید مثلا بر سر می گذارند از نظر ذات هیچ فرقی نیست.


سید: عقل کلیات را درک می کند نه جزئیات را به همین لحاظ روایت داریم که دین را با عقل های خود نسجنید!!! از نظر دین بین عمامه سیاه و عمامه سفید فرق است... و در جواب های قبلی مفصل بحث کردم...


مالستانی: از سادات محترم که ادعای قداست ذاتی دارند، بدلیل آنکه مثلا ذریه­ی پیامبرند، پرسیده می شود که اولاد حضرت امام حسن مجتبی و سایر امامان، نسبت به شما نزدیک به پیامبر بودند، باید دست شان بوسیده می شد، در حالیکه در هیچ تاریخی و روایتی نیامده که مسلمانان و خصوصا شیعیان دست آنها را بوسیده باشند.


سید: جواب داده شده است...


مالستانی: اصولا در جامعه ی که به جای عقل و علم، خرافه و جهل حاکم است، توقعی جز این نمی رود که انسانی، دست انسان دیگری را که احیانا از نظر علم و اخلاق و ایمان، از او پایین تر است، به عنوان یک موجود مقدس ببوسد. و خود را متبرک بسازد و هر زمانی که مرد، از مرده اش و استخوان کهنه اش، شفاعت و حاجت بخواهد « و یعبدون من دون الله مالایضرّهم و لاینفعهم و یقولن هولاء شفعائنا عندالله» بجز از خدا چیزی را پرستش و کرنش می کنند که نه برای شان ضرر دارد و نه منفعت و می گویند اینها در پیشگاه خداوند شفعای ما هستند.


سید: جواب داده شده است!!! اما نکته ای که از این بخش آخر آقای مالستانی بدست می آید این است که ایشان مانند وهابی ها مساله شفاعت را با عبادت خلط کرده اند!!!؟؟؟ و صریحا شفاعت را مذمت و رد کرده اند با این که از ضروریات مذهب شیعه مساله شفاعت است!!!

در آخر با این دعای امام صادق (ع) نقد خودم را بر این مقاله پایان می دهم:

قال الامام جعفر الصادق علیه السلام 

((الحمد لله الذی جعل أعداءنا من الحمقى))

سپاس خدائی را که دشمنان ما از احمقان قرار داد.


--------------------

1.سوره بقره آیه 100

2.سوره توبه آیه 8

3.قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی سوره شورا آیه 23

4.عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 269، ح 59

5. بحارالأنوار، ج 76، ص 305

6.سوره اعراف آیه 179

7. کافی، ج 2، ص 185،"لَا یُقَبَّلُ رَأْسُ أَحَدٍ وَ لَا یَدُهُ إِلَّا یَدُ رَسُولِ اللَّهِ ص أَوْ مَنْ أُرِیدَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ ص".

8. سوره نساء آیه 141

9.سوره آل عمران آیه 61 

10. جناتی، محمد ابراهیم ، منابع اجتهاد از دیدگاه مذاهب اسلامى، ج-۱، ص  ۷۴٫.

11. همان، ص ۷۵٫

12. مجلسی، بحارالأنوار، ج ۳۱، ص ۴۳۳، فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) عَلَّمَنِی أَلْفَ بَابٍ مِنَ الْعِلْمِ یَفْتَحُ کُلُّ بَابٍ أَلْفَ بَاب.

13. نساء، ۵۹: " یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ…".

14. بحارالانوار،‌ ج 73، ص 37.

15. به نقل از سایت مرکز ملی پاسخگویی به مسائل دینی.

16. سوره آل عمران آیه 34.

17. اسدالغابه، ابن اثیر، ج 2، ص269 - تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج 7، ص 353.

18. بحار الانوار ج 73 ص 39 – اصول کافی ج 3 ص 267 روایت 4.

19. راه روشن ترجمه کتاب المحجه البیضاء فی تهذیب الاحیاء ج 4 ص 389 الی 390.

20. همان ج 3 ص 471.

21. مناقب آل ابیطالب ج 2 ص 220.

22. بحار الانوار ج 21.

23. سوره شوری ایه 23.

24. به نقل از سایت نور پرتال.

25. ثقة الاسلام کلینی،الکافی، ج4، ص 60، دارالکتب الاسلامیة، تهران، 1365ش.

26. وسائل الشیعه، ج 16، ص 333.

27. بحار، ج50، ص323.

۱۶/۰۸/۰۴ موافقین ۰ مخالفین ۰
سید کاظم حجت

نظرات  (۲)

۲۷ می ۱۷ ، ۱۷:۰۱ سید مسلم میری سید خیلی
سلام علیکم آیت‌الله غفاری در مورد توبه تتلو خواننده فرمودند اگر امام صادق هم الآن بود دست توبه کار رو می بوسید آیا واقعاً امام معصوم دست یه فرد توبه کار رو می بوسد؟ 

سایت اوا پرس گفته است بوسیدن دست سادات توسط هزاره ملیع ننگ سادات است و دستان سادات را بوسه هزاره الوده می کند حقیقت این است که سادات دچار غرور شده اند در حالی که سادات یهودی اند و از طریق ابراهیم به اریای ها می رسند در واقع احترام مذهبی از سادات مشتی شیع کش و زن و بچه کش ساخته است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی